دیوبند و طایفه ی دیوبندیه را بهتر بشناسیم
**پایگاه دانش و سرگرمی**
سیستم تبادل بنر پارود

مدرسه علوم ديني ديوبند و منهج آنها

طائفه ي ديوبنديه گروهي از مسلمانان هستند که منتسب به مدرسه ديوبند – دارالعلوم - از هند هستند، و مدرسه ديوبند بزرگترين مدرسه ي احناف در شبه قارهء هند به شمار ميرود كه در سال 1283هـ/ 1867م توسط دسته اي از علماي هند تأسيس ‏شده است، ‏ و بعد از آنکه استعمار انگليس بر انقلاب اسلامي مردم هند چيره يافت، علماي هند احساس ترس کردند و لذا شيخ إمداد الله مهاجر مكي و شاگردش شيخ محمد قاسم ناناتووي ‏و يارانشان براي محافظ از اسلام و تعاليم آن در شبه قاره هند به چاره انديشيدند و راه حل را در تاسيس مدارس علوم ديني و مراکز اسلامي دانستند و بدين ترتيب مدرسه علوم ديني در ديوبند تاسيس شد و اين مدرسه بعنوان مرکز نشر دين و شريعت اسلام در زمان استعمار انگليس بر هند نقش بزرگي ايفاء نمود.

 

 

از جمله بارزترين شخصيتهاي اين مدرسه عبارتند از:

1- محمد قاسم .

2- رشيد أحمد كنكوهي.

3- حسين أحمد مدني .

4- محمد أنور شاه كشميري .

5- أبو الحسن ندوي.

6- محدث حبيب الرحمن الأعظمي.

 

- منهج اعتقادي علماي ديوبند بر مذهب ابومنصور ماتريدي است

- و در فقه تابع امام ابوحنيفه رحمه الله مي باشند.‏

- و متاسفانه مسلکهاي صوفيانه از جمله طريقتهاي نقشبندية وچشتية وقادرية وسهروردية ‏نيز در سلوک ‏آنها يافت مي شود.‏

 

 

 

از جمله اهداف و مبادي مدرسه ديوبنديه:

- محافظت بر تعاليم اسلامي و ابقاي شوکت اسلام و شعائر آن.

- نشر اسلام و مقاومت در برابر مذاهب تبشيري و الحادي.

- نشر فرهنگ اسلامي و مبارزه با فرهنگ استعمار.

- اهتمام به نشر زبان عربي، زيرا زبان عربي وسيله اي براي استفاده از منابع اسلامي است.

- جمع بين عقل و قلب، و بين علم و روحانيت و معنويت.

نگاه کنيد به: الموسوعة الميسرة في الأديان والمذاهب .(1/308) .

 

همانطور که گفته شد؛ مدرسه ديوبند و علماي آنجا در منهج اعتقادي تابع امام ابوحنيفه رحمه الله نيستند! بلکه تنها در فقه و فروع دين تابع ايشان هستند و در مسائل اعتقادي و اصول دين تابع أبي منصور ماتريدي متوفى سال 332هـ ‏هستند، بنابراين لازمست کمي در مورد فرقه ماتريديه نيز سخن گفت:

ماتريديه يک فرقه کلامي هستند که منتسب به ابومنصور ماتريدي مي باشند. اين فرقه براي اثبات حقايق دين و عقيده اسلامي از براهين و دلايل عقلي و کلامي در مقابل مخالفينشان از جمله معتزله و جهميه استفاده مي کنند.

ماتريديه اصول دين را برحسب مصدر تلقي به دو قسم تقسيم نموده اند:

1- الإلهيات (عقليات) : ‏و آن عبارتند از آنچه که عقل بتنهايي آنرا اثبات مي کند و نقل تابع آن مي باشد! و شامل ابواب توحيد و صفات مي باشد.

نکته: اين ديدگاه که توحيد و صفات از طريق عقل ثابت شود مخالف با منهج اهل سنت و جماعت و عقيده سلف صالح امت است، چرا که منهج صحيح صحابه و تابعين بر اين بوده که توحيد و صفات الهي را از طريق نقل (کتاب و سنت) ثابت مي کردند و از مدلول آن عدول نمي کردند و تاويل را به آن راه نمي دادند و تسليم نصوص شرعي بودند.

2- الشرعيات (سمعيات) : ‏و آن اموراتي هستند که عقل مي تواند در مورد ثبوت يا نفي آن بهره ببرد، ولي نمي تواند در مورد آنها نظر بدهد مانند: نبوت، عذاب قبر، امور آخرت، البته بعضي از ماتريديه نبوت را جزو عقليات مي دانند.

بدون شک اين تقسيم بندي از مصادر تلقي دين مخالف با منهج اهل سنت و جماعت مي باشد، چرا که نزد اهل سنت و جماعت؛ قرآن و سنت نبوي و اجماع صحابه جزو مصادر تلقي هستند، و تقسيم بندي اصول دين به (عقليات وسمعيات ‏) بدعتي است که در دين ايجاد کرده اند! که متاسفانه اين تقسيم بندي بر مبناي فکر باطلي است که فلاسفه آنرا ابداع کرده اند، و اهل سنت بين عقل سليم و نقل صحيح جمع بسته و اعتدال ايجاد کرده اند ولي در هيچ مسئله اي از دين عقل را بر نقل ترجيح نمي دهند.

و بدون شک فرقه ماتريديه از منهج سلف صالح و اهل سنت و جماعت و اصحاب حديث بدور است، هرچند بدعتهاي عقيدتي اين فرقه نسبت به فرقه هايي همچون معتزله و جهميه و ديگر فرقه کمتر است، با با اين وجود آنها از منهج سلف صالح – صحابه رضي الله عنهم – دور شده اند، و داخل در معناي اصطلاحي "اهل سنت و جماعت" نمي شوند.

و اهل سنت و جماعت در فروع و اصول دين پيرو پيامبر صلي الله عليه وسلم و صحابه کرام او هستند، و به اين حديث پيامبر صلي الله عليه وسلم اقتداء کرده اند که فرمود:

«افْتَرَقَتْ الْيَهُودُ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَافْتَرَقَتْ النَّصَارَى عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَ ‏ستَفْتَرِق ‏أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً كُلُّها فِي النَّارِ إِلَّا وَاحِدَةً قَالُوا مَا هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هي مَا ‏أَنَا عَلَيْهِ ‏وَأَصْحَابِي».‏‏(صحيح - ابن ماجه و احمد و غيره)‏

يعني: يهود تبديل به هفتاد و يك فرقه شدند و نصاري نيز به هفتاد و دو فرقه ‏تبديل گشتند ‏و امت من نيز به هفتاد و سه فرقه تبديل مي شوند همگي جز يكي از آنها در آتش ‏است. گفتند: ‏اي رسول خدا آن چه كساني هستند؟ فرمود: آن راهي است كه من و اصحابم بر آن ‏قرار داريم.

و اهل سنت و جماعت در تمامي مسائل کوچک و بزرگ دين تابع کتاب خدا و سنت صحيح نبوي و فهم و برداشت سلف صالح امت – صحابه رضي الله عنهم – هستند، چه در فقه و چه در اصول دين از جمله آيات صفات و تعريف کفر و ايمان و قضاء و قدر و غيره..

ولي متاسفانه فرقه هايي همچون ماتريديه بعضي از اصول دين را از طريق عقل و علم کلام تحليل و بررسي مي کنند و لذا مي بينيم که در مسئله ي آيات صفات دچار انحراف و گمراهي شده اند و در ديگر موارد اصول دين نيز به بيراهه کشيده شده اند.

آيا تبعيت از ابومنصور ماتريدي يا ابوالحسن اشعري بهتر است و مايه هدايت است يا تبعيت از خلفاي راشدين و عشره مبشره و ابن مسعود و ابن عباس و ساير صحابه و تابعين و ائمه اربعه رضي الله عنهم اجمعين؟ بدون شک يک انسان عاقل مي داند که تبعيت از شاگردان مدرسه نبوي صلي الله عليه وسلم يعني صحابه که سالها نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم درس دين و عقيده آموختند بهتر است از اينکه تابع کسي همچون ابومنصور ماتريدي بود که چهار قرن بعد از آنها زيسته و تحت تاثير کلام و فلاسفه به دفاع از دين پرداخته است!

چنانکه در قرآن هم اشاره اي به تبعيت از اصحاب رضي الله عنهم آمده:

« وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ » ( توبه 100)

يعني: پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کسانى که به نيکى از آنها پيروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزى بزرگ!

در اين آيه دقت کنيد که خداي متعال مي فرمايد: « کسانى که به نيکى از آنها پيروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت » يعني کساني که از مهاجرين و انصار در نيکي از آنها پيروي کند، خداي متعال نيز از او خشنود خواهد شد، پس بر هر مسلماني واجب است که در تمامي مسائل ديني خود چه در فروع دين و يا اصول دين تنها از منهج سلف صالح (يعني امام سلف: پيامبر صلي الله عليه وسلم و صحابه و تابعين) تبعيت کند.

ولي جاي تعجب است که متاسفانه بسياري از احناف و علماي ديوبنديه فروع دين را از امام ابو حنيفه رحمه الله مي گيرند اما اصول دين را از او اخذ نمي کنند! بلکه از ابومنصور ماتريدي مي آموزند، يعني ميائل اعتقادي را که مهمتر است را از امام ابوحنيفه نمي آموزند در حاليکه امام ابوحنيفه خود تابع سلف صالح است، آنگاه با اين وجود خود را حنفيه مي نامند! در حاليکه تنها در فقه و فرع دين امام ابوحنيفه رحمه الله را قبول دارند!

 

بنابراين وظيفه يک مسلمان تابع منهج سلف صالح در برخورد با يک ماتريدي اينست که:

- اگر آن شخص داعي بدعتش بود، پس بايد وي را به سوي سنت دعوت کرده و از بدعت و انحرافش تحذير کرده و براي او بيان کند که فلان عقيده اش گمراهي است و بايد بجاي تمسک به افکار کلامي به فهم و برداشت صحابه رضي الله عنهم از دين چنگ بزند زيرا آنها شاگردان مکتب نبوي بودند و خداي متعال از آنها راضي بود و تبعيت از آنها است که موجب هدايت و دوري از انحراف است.

-  اما اگر آن شخص داعي بدعتش نبود، بايد نصيحت شود و خطاي اعتقاداتش را براي او توضيح داد و وي را به بهترين شيوه ارشاد نمود، اميد است خداي متعال حق را به وي بازگرداند و از منهج خلف به منهج سلف چنگ زند.

و بر مسلماناني که با اصول دين بر طبق منهج سلف صالح امت آشنايي کافي ندارند، نبايد با افرادي از اين فرقه (ماتريديه) که درس آموختگان ديوبند نيز غالبا از اين افکار برخوردارند، به مجادله يا مناظره يا گفتگو برخيزند، و مسائل عقيدتي را نبايد از آنها بپرسند يا بياموزند، ولي در مسائل فقهي ايرادي نيست که براي آشنا شدن از نظر احناف در فلان مسئله فقهي از آنها سوال کرد.

برگرفته از : IslamPP.Com

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ 22 / 8 / 1390برچسب:, توسط مسعود بلیدئی |